انسانم آرزوست
در این دنیا شاید هیچ چیز زیباتر از اندیشیدن نباشد . چقدر مایه تاسف است که بسیاری از ماها روزهایمان را سپری میسازیم ( یکی پس از دیگری ) بدون آن که اندکی باخود به خلوت بنشینیم و در گوشه و کنار ذهنمان به جستجو بپردازیم و از خود بپرسیم که هستیم ؟ چه می خواهیم ؟ و به کجا می رویم ؟ ... از خود بپرسیم چرا پا در این دنیا گذارده ایم و چه نشانی می توانیم از خود باقی بگذاریم ؟ از خود بپرسیم که امروزمان با دیروزمان چه فرقی دارد و فردایمان چگونه خواهد بود ؟ باید به تجزیه و تحلیل اطلاعات و مسایل پیرامونمان بپردازیم ... چشمان خود را باز کنیم و گزینه ها ی متفاوت را لااقل در ذهن خود مورد آزمایش قرار دهیم ... باید خود را جای دیگری قرار دهیم و احساس کنیم و افکارش را لمس کنیم ... تمام جوانب را بسنجیم و با او تصمیم بگیریم . بازده این فرآیند این خواهد بود که برای برخورد با مسایل شخصی مسلح شویم . باید تصمیمات خود را در یک چهارچوب مشخص و تدوین شده ارائه دهیم . وقتی انسان بخواهد محتوای ذهنی خود را بر روی کاغذ بیاورد دقیق تر می اندیشد و دقیق تر جوانب کار را وزن می کند و دقیق تر تصمیم می گیرد . آگاهی از محتوای ذهنی دیگران به ما این امکان را می دهد که احساس کنیم در خط و اعضای یک خانواده هستیم یا نه و ما را به هم نزدیک یا از هم دور میسازد .
دراین دنیای پر آشوب که گاهی حتی آنها که پاره های تن یکدیگر هستند نیز یکدیگر را نمی شناسند چه چیز زیباتر از نزدیک تر شدن ... مهربان بودن و همفکر بودن است ؟
ساعتی در خود نگر تا کیستی ؟
در کجایی برچه جایی چیستی؟
در جهان بهر چه کاری زیستی ؟
جمع هستی را بزن بر نیستی
تا ز سر حق خبردارت کنم کیستی !